100 سال تلاش براي اضمحلال هويت زن
خبرگزاری بین المللی زنان (وفا) : طيفهايي که از نظر فکري يا تشکيلاتي وابسته به غرب بودند، شروع به زمزمه آزادي زن به شکل غربي کردند. آنان به نوعي ميخواستند زنان ايراني مثل زنان غربي شوند. اولين دسته از اين طيف احزاب و جريانهاي فراماسونري بودند و دوم تشکيلات بهاييت و ازليه
براي بررسي اثرگذاري و نقش زنان ايراني در پيروزي انقلاب اسلامي و پيشبرد آن، قبل از هر چيز بايد حضور و نقش زنان را در تاريخ معاصر ايران جريانشناسي کنيم. از دوران مشروطه تا کنون سه جريان کلي در اين حوزه وجود داشته است:
۱. جريان غربگرايي و غربشيفتگي که حدود ۱۵۰ سال قدمت دارد. ريشهگيري اين تفکر سه دليل داشت؛ اول سفر عدهاي از منورالفکرها در اواسط دوره قاجار به غرب. آنان در آنجا بزم و حضور زن را در جامعه ديدند و نوعي شيفتگي به آن پيدا کردند؛ خصوصاً که اينها خود را در برابر غرب حقير ميديدند و هويت و اصالت انساني و ايراني و اسلامي خويش را از دست داده بودند. دوم حضور ميسيونرهاي مذهبي مسيحي در ايران بود که عموماً مأموران استعمار غرب در ايران بودند. اينها يا به شکل تبليغ ديني يا به شکل مؤسسات خيريه و در بيمارستان يا مدارس آمريکاييها و فرانسويها و انگليسي ها در ايران، نوعي بيحجابي و بيعفتي را در جامعه ما گسترش دادند. سوم حضور جاسوسهاي غرب -چه زن و چه مرد- تحت عناويني همچون جهانگرد، ايرانگرد، ايرانشناس يا احياناً مسافر که زمينهساز گسترش فرهنگ غربي در جامعه ما ميشدند.
۲. جريان فرهنگ و معارف اسلامي که براساس آن زن مي تواند با رعايت معارف و مباني بر اساس تحولات و نياز جامعه حضور خاص داشته باشد، همانطور که مرد بر اساس تعاليم اسلام در عرصه سياست و جامعه تکليف و وظيفه دارد، زن هم دارد و در اين باره تفاوتي بين زنان و مردان نيست، مگر در برخي عرصههاي خاص اجتماعي که در آن احساس انحطاط و انحراف وجود داشته باشد.
۳. جريان سوم جرياني بود که هم مقداري از تعاليم اسلام فاصله داشت و هم وحشتي از غرب داشت. لذا هرگونه حضور زن را خطر بزرگي ميديد؛ خطري که ممکن بود جامعه را به انحطاط بکشاند. آن ها هم که مخالفت ميکردند، نوعي تفکر قشريگري و تحجرگرايي داشتند و دليلشان اين بود که به محض حضور زن در اجتماع، فساد به وجود ميآيد.
طيفهايي که از نظر فکري يا تشکيلاتي وابسته به غرب بودند، شروع به زمزمه آزادي زن به شکل غربي کردند. آنان به نوعي ميخواستند زنان ايراني مثل زنان غربي شوند. اولين دسته از اين طيف احزاب و جريانهاي فراماسونري بودند و دوم تشکيلات بهاييت و ازليه. تا کودتاي رضاخان نيز در نشريات و مجلاتي به صورت پنهان و آشکار شروع به ترويج ابتذال کردند. براي نمونه ميتوان به نشرياتي اشاره کرد که مادرِ فرخرو پارسا که بهايي بود و نيز صديقه دولتآبادي که از بابيهاي ازليه بود، منتشر ميکردند.
وقتي رضاخان براي تغيير ساختار سياسي، فرهنگي و اجتماعي با اهداف استعماري انگلستان و به دست آنان روي کار آمد، يکي از برنامههاي او براي اسلامستيزي، مسئله کشف حجاب بود. او مدارس مختلط را تأسيس و دولتمردان را مجبور کرد که در مجالس با زنهايشان به صورت بيحجاب حضور پيدا کنند. وي حتي در برخي شهرها مثل کاشان حوزههاي علميه را تعطيل و به مدارس مختلط تبديل کرد. مطبوعات آن دوران نيز به فعاليت در زمينه گسترش فساد اهتمام کردند و حتي کار را به آنجا رساندند که شهرباني بعضي شهرستانها و استانها دفتر فهرست فواحش را تهيه کرد. به هر حال در دوره رضاخان و تا سال ۱۳۲۲ حجاب ممنوع بود. اما در ادامه دوره محمدرضا پهلوي قدرتهاي استعماري به جاي مبارزه علني با دين شروع به گسترش فساد کردند. حتي در تشکيلات فراماسونري زنها را راه دادند که سابقه نداشت.
از طرف ديگر جريان اسلامي نيز با دو مسئله مواجه شد؛ يک نگاه اسلامي که بايد آن را آموزش ميداد و دوم تقابل با سيل بنيانکن فساد و فحشا و ضايعکننده بنيان خانواده. لذا جلسات و مجامع زنها در خانهها و مساجد و حسينيهها شروع شد. از همان دوران مشروطه در کنار توطئههاي استکبار، جلسات مختلف در منازل علما و شخصيتها برگزار مي شد. در دوره رضاخان که استبداد شديد بود، خانمها تحت عنوان مکتبخانه درس قرآن و احکام ميدادند و قريب به اتفاق زناني که نميخواستند به مدارس فرانسويها، آمريکاييها و انگليسيها يا مدارس مختلط دولتي بروند، در اين مکتبخانهها آموزش ميديدند.
پس از دهه بيست که رضاخان رفت، همانطور که احزاب و جريانات و نشريات اسلامي فعال شدند، جلسات زنان هم در شهرستانها و تهران فعال شد. اين جلسات تا حدي گسترش يافت که رژيم نتوانست آنها را تعطيل کند.
اولين حضور زنان در عرصه سياسي را ميتوان در نهضت تنباکو مشاهده کرد. زنان ايراني در خانوادههاي اشراف و دولتمردان و حتي در حرمسراي ناصرالدينشاه قليانها را شکستند. در انقلاب مشروطيت هم زنان حضور انقلابي و پررنگي داشتند. در جريان تحريم توليدات غربي يا واردات غربي هم که علماي تبريز شرکت اسلاميه را درست کردند و اقلام و اجناس غربي را تحريم کردند، يا در اصفهان و جاهاي ديگر باز مشاهده ميکنيم که زنان ايراني با تبعيت از علما از اجناس غربي استفاده نکردند.
وقتي امام خميني(ره) نهضتشان را آغاز کردند و حکومت را فاقد مقبوليت قانوني و مشروعيت شرعي دانستند، در حقيقت يک خط حق و باطل ترسيم شد که اين حکومت کلاً باطل است و اين حرکتِ اسلامي است که بايد به نتيجه برسد. در قيام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ حضور زنان جدي بود؛ همان زناني که در دوره رضاخان و اوايل در مکتب خانهها قرآن ياد ميگرفتند، در هنگام قيام امام خميني(ره) به چنان رشدي رسيده بودند و بچههايشان را هم انقلابي و مذهبي بار آورده بودند. درکنار اين فعاليتها برخي مدارس اسلامي هم فعاليتشان را شروع کردند. در اواخر دهه چهل در قم نيز حوزه علميه زنان با نام حوزه علميه «توحيد» توسط شهيدان بهشتي و قدوسي ايجاد شد.
با توجه به فعاليتهاي مذکور، شاهد حضور زناني در جامعه بوديم که هم آگاه بودند و هم اهل مبارزه . به طوري که پس از قيام پانزده خرداد و در آغاز دهه ۱۳۵۰، زنان بسياري در اعتراض به سياستهاي مستبدانه شاه به زندان افتادند. به هر حال حرکت زنان در تاريخ معاصر، از درون فرهنگ اسلامي جوشيد و نه از فرهنگهاي شرقي و غربي. الگوي زنان ما قرآن و اسلام بود.
پس از شهادت مرحوم آقامصطفي خميني در پاييز سال ۱۳۵۶ که نهضت اوج گرفت، امام خميني(ره) به حضور زنان بيشتر اهميت دادند. حضور زنان در عرصه مبارزه باعث شد تا مردان هم به تبع آن ها به ميدان بيايند. حضور زنان در هر تظاهراتي بهخوبي ملموس بود. حادثه۱۷ شهريور سال ۱۳۵۷ که به کشتار ميدان شهداي تهران (ميدان ژاله) انجاميد، نمونه برجستهاي از حضور و شهادت زنان در عرصه مبارزه با رژيم ستمشاهي است.
پس از پيروزي انقلاب نيز همين زنان در فعاليتهاي انقلابي و در جهاد سازندگي و جهاد نظامي به بهترين شکل شرکت کردند. وقتي جامعهمان را با دورهاي مقايسه ميکنيم که زنان در آن حضور مستقيم نداشتند، درمييابيم که فعالشدن اين عناصر در جامعه تا چه حد مؤثر و مفيد بوده و موجب ترقي شده است. ما امروز در عرصههاي مختلف اين حضور را ميبينيم که ميتواند الگوي بسيار مناسبي براي کشورهاي ديگر باشد. کشورهايي که انقلاب در آن ها رخ داده است، دوره تجربه و ارزيابي الگوها را طي ميکنند و به دنبال آن هستند تا به نقطه مطلوبي دست يابند.
از اين رو در اين دوره گذار بايد به بهترين نحو الگو و تجربهمان را منتقل کنيم. تشکيل همايشهاي مشترک و انتقال تجربهها به شکل خاطرات و نيز نوشتن زندگينامه، سازوکارهاي خوبي براي کمک به اين انتقال الگو است. متأسفانه ما در تدوين اين تجربههاي ارزشمند و تهيه تاريخ کتبي و شفاهي کم کار کردهايم. چهبسا که اين تجربهها بتواند راهگشاي بسياري از مسائل و معضلات کشورهاي در حال تحول باشد.
منبع : پايگاه دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب
